نهضت عزّت آفرین حسینی
نهضت عزّت آفرین حسینی
در روایات، از امام حسین(ع) به عنوان چراغ هدایت و کشتی نجات بشریت، نام برده شده است؛ زیرا او زیر بار ولایت و حاکمیت طاغوت نرفت و حاکمیت یزید را مصداق روشن ولایت شیطان دانست. آن حضرت، دست بیعت به یزید نداد؛ زیرا هیچ گاه اسوۀ فضیلت و تقوا، نمی تواند در کنار جرثومۀ فسق و فجور قرار گیرد. امام(ع) لحظه ای آرام ننشست؛ زیرا وظیفۀ خود را در خروشیدن و فریاد برآوردن علیه ظالم می دانست و میفرمود:«إنّی اُرِیدُ أن آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَ أنهَی عَنِ المُنکَر…».[۱]
او فرزند امیرالمؤمنین(ع) بود که عزت خود را در بندگی خدا می دانست و بس:«کَفَی بِی عِزّاً أن أکُونَ لَکَ عَبداً وَ کَفَی بِی فَخَراً أن تَکُونَ لِی رَبّا»[۲] ؛ «الهی در عزت من همین بس که بندۀ تو هستم و بر افتخارم همین بس که تو پروردگار منی».
لذا در برابر ستم و ستمکاران آرام نگرفت و بعد از شهادت امام مجتبی(ع) لحظه ای در برابر معاویه کوتاه نیامد.
اگر چه گاهی اوقات، حاکم دمشق، با لطایف الحیل به عوام فریبی دست می زد و به امام تقاضای همکاری می داد، ولی امام با جواب قاطع خود، توطئه را در نطفه خفه کرد. سیدالشهداء خطاب به معاویه بن ابی سفیان این گونه مرقوم فرمود:«إِنَّی لَا أَعلَمُ فِتَةً إَعظَمَ عَلَی هَذِهِ الأُمَّةِ مِن وَلَایَتِکَ عَلَیهَا وَ لَا أعلَمُ نَظَراً لِنَفسِی وَ لِدِینِی وَ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ(ص) عَلَینَا أفضَلَ مِن أن أجَاهِدکَ فَإِن فَعَلتُ فَإِنَّةُ قُربَةُ إِلَی اللهِ وَ إِن تَرَکتُهُ فَإِنّی أستَغفِرُ اللهَ لِذَنبِی وَ أسالُهُ تَوفِیقَهُ لِإِرشَادِ أمرِی»[۳] ؛ «همانا من فتنه ای بزرگتر از حکومت تو بر این امت نمی شناسم و دیدگاهی روشن تر از مبارزه با تو برای خودم، دینم و امت محمد(ص)، نمی دانم. پس اگر با تو به مبارزه برخیزم، کاری است که موجب قرب به خدای سبحان میگردد و اگر مبارزه با تو را کنار گذاشته و تن به سازش، از خداوند بزرگ مسئلت دارم که توفیقش را رفیق راهم قرار دهد».
ایشان، به همراه برادر، دوران تلخ معاویه را به دلیل شرایط نامساعد برای قیام، تحمل نمود؛ اما ر زمان یزید، اساس دین را در خطر دید و سکوت را در برابر فساد آشکار، جایز ندانست. لذا برای اصلاح به پا خواست و فرمود:«من بیم آن را دارم که حق به کلی فراموش شود و از بین برود»[۴].
لحظه لحظۀ حرکت امام حسین(ع)، درس بلند عزت و آزادگی و نهی از ذلت پذیری است.
پی نوشت ها:
1. ابن آشوب، مناقب،ج۳،ص۲۴۱٫
2. همان، ج۳،ص۲۳۸۲٫
3. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲٫
4.طبرسی، الاحتجاج، ج۲،ص۲۹۶٫