مصاف با بعثت خون - پست ثابت
كربلا شعار شيعه است
عاشورا پرچم اسلام است
و تا عاشورا هست ، اسلام هم هست
از آنجا که مصائب امام حسین (ع) از حدّ تصور انسان بیرون است، به هیچ وجه نمی توان حق این مصیبت را ادا کرد و به همین خاطر است که این سنّت شریف (عزاداری) نباید متوقف شود و پایبندی به زیارت امام حسین (ع) نیز از جانب خاندان پاک وی زمینه ای را فراهم نموده، تا فاجعه عاشورا و درسهای عظیم آن به باد فراموشی سپرده نشود.
امام جعفر صادق (ع) می فرمایند: همانا آسمان چهل صبح خون گریست، و زمین چهل صبح گریست، و خورشید چهل صبح با کسوف و به رنگ سرخ گریست… و فرشتگان نیز چهل صبح بر او (امام حسین) گریستند. (کامل الزیارات ابن قولویه)
در بیان حوادث اربعین سیدالشهداء(ع) علاّمه مجلسی در مناقب به نقل از شریف مرتضی می گوید: سر امام حسین (ع) در اربعین، از شام به کربلا برگردانده شد و به بدنش ملحق گردید. (بحار الانوار علامه محمد باقر مجلسی)
سند اهمیت اربعین
در روایتی از امام حسن عسکری (ع) است که: از علامات مؤمن، خواندن زیارت اربعین است.
(در حدیثی از امام حسن عسکری روایت شده که فرمود: علامات مؤمن پنچ چیز است: نمازهای یومیه همراه با نوافل، زیارت اربعین در اربعین شهادت امام حسین (ع)، انگشتر به دست راست کردن که سنّت پیامبر (ص) و اهل بیتش بوده است، و خاک آلود بودن پیشانی به خاطر سجده بر زمین، در خضوع و خشوع خدای تعالی و تضرّع به محضر قدسی او، و آشکار گفتن بسم الله الرّحمن الرّحیم که در نماز واجب است بلند بر زبان جاری شود.) بحار الأنوار علامه مجلسی
این علامت مؤمنی است که تسلیم اوامر خدای تعالی در پیروی از اولیایش می باشد، و در دوستی و مودّت با آنها پایبند است، خدایی که در سوره شورا آیه 23 به پیامبرش فرمود: «قل لا أسئلکم من أجر إلاّ المودّة فی القربی» و امام حسین (ع) از نزدیکترین کسان رسول الله (ص) و از مصادیق آیه مودّت است. اربعین، زنده نگه داشتن یاد او و همدردی با او، همراه با پیروی و اظهار عطوفت روحی و قلبی بر ماجرای کربلای اوست.
زیارت اربعین معانی بسیاری دارد و پیام روشنی برای طاغوتیان عالم است، فریادی است که بر سر ظالمان بلند می شود و زائران را به سوی زیارت کربلا، برای تجدید بیعت با امامشان بر می انگیزد، ندایی برای منکران است و بیانگر این مطلب است که ما تمسّک به باب حسین(ع) را تا ظهور امام حجّت (عج) از دست نمی دهیم.
راز زیارت اربعین
با فرا رسیدن اربعین حسینی شور غیر قابل وصفی شیعیان و دوستداران حضرت ابا عبدالله علیه السلام را در بر می گیرد. راز و رمز این همه دلدادگی و تکاپو برای زیارت کردن سید الشهداء علیه السلام در روز اربعین چیست؟ این کشش و میل درونی فراتر از یک سفارش معمولی از سوی بزرگان دینی است. که سفارشات بزرگان بر بسیاری از اعمال مستحب و حتی واجب بسیار است اما داستان اربعین و زیارت امام حسین علیه السلام در روز بیستم صفر حساب دیگری دارد. چرا در میان زیارات مخصوصی که برای امام حسین صلوات الله علیه وارد شده است زیارت اربعین جایگاه ویژه ای دارد. درباره اربعین سۆالات دیگری نیز مطرح است: اینکه چرا بزرگان دینی به زیارت اربعین این قدر توصیه کرده اند؟ نقش اربعین در تداوم قیام عاشورا چیست؟
چرا به زیارت اربعین توصیه شده است؟
در قرآن توصیه شده است که مۆمنان ایام الله را یاد آور شوند تا این روزهای بزرگ الهی فراموش نشود. اربعین در تداوم واقعه کربلا است؛ از این رو برای پاس داشتن روز عاشورا که از اعظم ایام الله است در روز اربعین عاشقان حسینی با حرکت امام حسین علیه السلام تجدید عهد می کنند و این تجدید عهد را در بهترین وجه خود یعنی رفتن به زیارت کربلا ابراز می نمایند.
از این روست که در روایت امام حسن عسکری علیه السلام، زیارت کردن امام حسین علیه السلام در روز اربعین را از علائم مۆمن دانسته اند. امام حسن عسكرى علیه السلام فرموده است: پنج چیز از نشانههاى مۆمن است. گزاردن پنجاه و یك ركعت نماز واجب و نافله و زیارت اربعین و انگشتر در دست راست كردن و پیشانى بر خاك ساییدن و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم. [1]
یکی از دلایلی که باعث شده این روز، روز مخصوص زیارتی امام حسین علیه السلام باشد این است که در این روز سر مقدس حضرت به بدن شریفش ملحق شد. «سید مرتضى در بعضى از مسائل خود فرموده: سر مقدس امام حسین علیه السلام از شام به كربلا برگشت و به بدن مباركش ملحق شد. طوسى فرمود: زیارت اربعین از همان است.» [2]
اولین احیاکنندگان اربعین عاشورا چه کسانی بودند؟
در برخی نقل ها آمده است که اولین زائر امام حسین علیه السلام جابر بن عبدالله انصاری از صحابی جلیل القدر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است که به همراه عطیه در روز اربعین شهادت امام به کربلا آمد و حضرت را زیارت نمود.
سنت زیارت اربعین توسط اهل بیت علیهم السلام احیاء شده است و شیعیان به تبعیت از ایشان هر ساله به زیارت قبر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می روند و الا زیارت جابر هر چند از اصحاب پیامبر خداست اما موجب ترغیب به خصوص شیعیان نمی توانست باشد. بلکه نگاه مۆمنان به سیره عملی اهل بیت علیهم السلام بوده است و نه کس دیگر
عَنْ عَطِیَّةَ الْعَوْفِیِّ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ زَائِرَیْنِ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهماالسلام فَلَمَّا وَرَدْنَا كَرْبَلَاء.. [3]
عطیة بن سعد بن جنادة العوفى از علمای بزرگ زمان خود است که در مورد او گفته شده است «انه أول من زار الحسین علیه السلام مع جابر الأنصاری.» [4] اولین کسی است که با جابر، امام حسین علیه السلام را زیارت کرد.
عطیه عوفى گوید: همراه جابر بن عبد اللَّه انصارى براى زیارت قبر امام حسین علیه السّلام بیرون شدیم، هنگامى كه وارد كربلا شدیم جابر به نزدیك شط فرات رفت و غسل نمود، بعد لنگى به كمر بست و پارچهاى را هم به دوش افكند، و كیسهاى بیرون آورد و مقدارى سعد بر خود پاشید. پس در حالى كه مشغول ذكر خداوند بود به طرف قبر حركت كرد هنگامى كه نزدیك قبر رسید گفت: دست مرا بالاى قبر بگذارید، من هم دست او را روى قبر نهادم او از حال رفت و بىهوش گردید من مقدارى آب به صورت او پاشیدم و او به حال آمد. بعد از این گفت: اى حسین، و سه بار این كلمه را تكرار كردند و بعد گفت: دوست جواب دوست را نمىدهد، سپس گفت: چگونه جواب مرا بدهى كه سرت را از بدنت جدا كردهاند و رگهایت را قطع نمودهاند، من گواهى مىدهم كه تو فرزند پیامبران هستى و فرزند سرور مۆمنان مىباشى. اى حسین تو با تقوى هم پیمان بودى و ریشه هدایت به شمار مىرفتى، تو پنجمین نفر از اصحاب كسا هستى، تو فرزند سید نقباء مىباشى، تو فرزند فاطمه زهرائى… [5]
همچنین زیارت اهل بیت علیهم السلام در اولین اربعین نیز نقل شده است، هر چند در اینکه ایشان در اولین اربعین به کربلا رفته اند یا اربعین سال بعد اختلاف است اما آنجه دارای اهمیت است این است که سنت زیارت اربعین توسط اهل بیت علیهم السلام احیاء شده است و شیعیان به تبعیت از ایشان هر ساله به زیارت قبر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می روند و الا زیارت جابر هر چند از اصحاب پیامبر خداست اما موجب ترغیب به خصوص شیعیان نمی توانست باشد. بلکه نگاه مۆمنان به سیره عملی اهل بیت علیهم السلام بوده است و نه کس دیگر.
در نقل دیگر گفته شده است که عبدالله حرّ جعفی که از یاری امام در کربلا دریغ ورزید بعد از دیدار با عبیدالله بن زیاد به سمت کربلا حرکت کرد و در رسای امام به نوحه سرایی پرداخت.
اولین زائر كوفى بر مزار سید شهیدان
[عبیدالله بن حر از كوفه] خارج شد و به كربلا آمد و در آنجا [اشعارى به این مضمون] گفت:
- فرمانده خیانتكار، فرزند خیانت پیشه به من مىگوید چرا تو با آن شهید [فرزند فاطمه] جنگ نكردى؟!- آرى، پشیمانم كه چرا او را یارى نكردهام، بلى هر شخصى كه [به موقع] توفیق نیابد، پشیمان خواهد گردید.
- من از اینكه از حامیانش نبودهام حسرتى در خود احساس مىكنم كه هرگز از من جدا نخواهد شد.
- خدا روان كسانى را كه در نصرتش كمر همت بستهاند از باران [رحمت خویش] همواره سیراب گرداند.
- [اكنون] كه بر قبور و جایگاه آنان ایستادهام اشكم ریزان است و نزدیك است جگرم پاره شود. [6]
در امتداد عاشورا
پس آنچه می توان راز زیارت اربعین امام حسین علیه السلام در کربلا دانست نقش این روز در تداوم قیام حسینی است. شواهد خارجی و نحوه برخورد شیعیان به این روز نیز همین را تأیید می کند. اینکه ائمه علیهم السلام عمل جابر را مورد تحسین قرار دادند و بنا بر نقلی خود اهل بیت علیهم السلام در اربعین به زیارت ایشان رفتند و اینکه زیارتنامه مخصوص برای اربعین از امام صادق علیه السلام وارد شده است همه نشان از جایگاه ویژه اربعین در ماندگاری واقعه عاشوراست.
پی نوشت ها:
1. نصایح، احمد جنتى، ص: 231
2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - نجفى، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام (ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: دوم، 1362 ش. ؛ ص212
3. عماد الدین طبرى، بشارة المصطفی، نجف: المكتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1383 ق، ص 75
4. ابن شاذان، محمد بن احمد، مائة منقبة من مناقب أمیر المۆمنین و الأئمة من ولده علیهم السلام من طریق العامة، 1جلد، مدرسة الإمام المهدى عجّل اللة تعالى فرجة الشریف - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1407ق. ص36
5. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى - عطاردى قوچانى، عزیز الله، ایمان و كفر،2جلد، انتشارات عطارد - تهران، چاپ: اول، 1378 ش. ج1 ؛ ص258
6. ابو مخنف كوفى، لوط بن یحیى - سلیمانى، جواد، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطفّ، 1جلد، مۆسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى - قم، چاپ: دوم، 1380 ش، ص204-205
منبع:tebyan.net
شهید قاضی طباطبائی و اربعین
شهید محراب مرحوم حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی رحمة الله علیه، کتاب مفصلی با نام «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهداء» در باره اربعین نوشت که اخیرا هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است.
هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرای از شام به کربلا در نخستین اربعین، بعید نیست. این کتاب که ضمن نهصد صفحه چاپ شده، مشتمل بر تحقیقات حاشیهای فراوانی در باره کربلاست که بسیارمفید و جالب است. اما به نظر میرسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مؤلف محترم کشیده ، چندان موفّق نبوده است.
ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه،از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرتها ومسیرها و زمانهایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کردهاند. دراین نمونهها آمده است که مسیر کوفه تا شام و به عکس از یک هفته تا ده دوازده روز طی میشده و بنابر این، ممکن است که در یک چهل روز، چنین مسیررفت و برگشتی طی شده باشد. اگر این سخن بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین (ع) روز اول صفر وارد دمشق شده، میتوان اظهار کرد که بیست روز بعد، اسرا میتوانستند در کربلا باشند.
باید به اجمال گفت: بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان، در چنین زمان کوتاهی، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این خبر در کتابهای معتبر تاریخ آمده است یانه. تا آنجا که میدانیم، نقل این خبر در منابع تاریخی، از قرن هفتم به آن سوی تجاوز نمیکند. به علاوه، علمای بزرگ شیعه، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی، نه تنها به آن اشاره نکردهاند، بلکه به عکسِ آن تصریح کرده و نوشتهاند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین (ع) وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شده است.
عزّت در شعارهای امام حسین(علیه السلام)
۱- امام(علیه السلام) هنگام نبرد، شعار آزادگی خود را این گونه می سرورد:
«المَوتُ مِن رُکُوبِ العَارِ وَالعَارُ أولَی مِن دُخُولِ النَّار»[1] ؛«مرگ، نزد من از ننگ و ذّلت و پستی، عزیزتر و محبوب تر است..».
به قول استاد شهید مطهری(ره)، این شعار را باید«شعار آزادگی، شعار عزّت و شعار شرافت» نامید.[2]
2- اسوۀ آزادگان عالم، در هنگامۀ جنگ، چنین رجز می خواند:
«أنَا الحُسَینُ بُن عَلِی آلَیتُ أن لَا أنثَتِی
أحمِی عِیَالَاتِ أبِی أمضِی عَلَی دِینِ النَّبِی»[3]
«من حسین بن علی هستم و سوگند یاد کرده ام که در مقابل دشمن، سر فرود نیاورم. من از اهل و عیال پدرم حمایت می کنم و در راه آیین پیامبر کشته خواهم شد».
۳- این عزّت خواهی، اختصاص به روز عاشورا ندارد؛ بلکه از ابتدا تا انتهای این نهضت، می توان آن را مشاهده کرد. به عنوان مثال، امام حسین(علیه السلام)) در بین راه در مکانی به نام«شقوق»، با گروهی از مردم که از سوی کوفه می آمدند مواجه شد و از آنان چگونگی اوضاع کوفه و افکار مردم آن جا را پرسید. آنان عرض کردند:« یا بن رسول الله! مردم عراق در مخالفت شما متحد و هماهنگ گردیده و بر جنگ با شما، هم پیمان شده اند». امام(علیه السلام)) در پاسخ فرمود:«إِن الأمرُ لِلّهِ یَفعَلُ ما یَشَاء….».
سپس اشعار زیر را خواند:
«فَإِن تَکُنِ الدُّنیَا تُعَدُّ نَفِیسَهً فَدَارُ ثَوَابِ اللهِ أَعلَی وَ أَنبَلُ»
«زندگی این جهان، گرچه از نظر عده ای نفیس و پربهاست، ولی خانۀ پاداش و جزا بالاتر و پر بهاتر است».
«وَ إِن تَکُنِ الأَبدَانُ لِلمَوتِ أُنشِئَت فَقَتلُ امرِئٍ بِالسَّیفِ فِ اللهِ أَفضَل»[4]
«اگر این بدن ها برای مرگ آفریده شده است، پس چه بهتر که انسان، در راه خدا کشته شود».
پی نوشت ها:
1. حماسۀ حسینی،ج۲،صص۲۱۶و۲۱۵(به نقل از: مقتل مقرّم،ص۳۴۵).
2. همان.
3. همان،ص۲۲۳٫
4. سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۹۳(به نقل از: ابن عساکر، تاریخ دمشق، ص۱۶۴، خوارزمی، مقتل، ج۱، ص۲۲۳).
سلوک عاشورایی و عزت مداری در گفتار و رفتار امام حسین(علیه السلام)
۱- بعد از مرگ معاویه، یزید به استاندار مدینه، ولید بن عتبه، دستور داد از حسین بن علی(علیه السلام) بیعت بگیرد وقتی ولید، امام(علیه السلام) را احضار و مسأله بیعت با یزید را مطرح کرد، حضرت فرمود:« مِثلِی لَا یُبَایِعُ مِثلَه»؛[1] «شخصیتی هم چون من، با مرد فاسدی چون یزید، بیعت نمی کند».
********
۲- وقتی مروان با مکر و حیله، بیعت با یزید را خیر دنیا و آخرت خواند، امام حسین(علیه السلام) در جواب فرمود:«إّنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إلَیهِ راجِعُونَ وَ عَلَی لإِسلَامُ إِذ قَد بُلِیَتِ الأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثلِ یَزِیدَ وَ لَقَد سَمِعتُ جَدِّی رَسُولَ اللهِ(صلی الله علیه و آله) یَقُولُ الخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٍ عَلَی آلِ أبِی سُفیَانَ»[2] ؛ «هنگامی که یزید[فاسد و شارب الخمر] بر مردم مسلمان، حکومت نماید باید فاتحه اسلام را خواند! من از جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: “حکومت آل ابی سفیان حرام است"».
********
۳- در مدینه، برخی افراد، زمانی که فهمیدند حضرت زیر بار بیعت نمی رود، از روی خیرخواهی به ایشان پیشنهاد سازش با یزید را دادند. یکی از این افراد«عُمر اَطرف» بود که علاقۀ فراوانی به امام حسین(علیه السلام) داشت و برای ایشان، احساس خطر می نمود.
حضرت در پاسخ او فرمود:« پدرم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر کشته شدن خویش و هم چنین خبر کشته شدن مرا برای من نقل نمود و به من خبر داد که قبر من در نزدیکی قبر او قرار خواهد گرفت. آیا گمان می کنی من از چیزی که تو می دانی، بی اطلاع هستم؟ ولی به خدا قسم که من هیچ گاه به زیر بار ذلّت نخواهم رفت»[۳].
********
۴- از جمله افرادی که در مورد تصمیم امام(علیه السلام)، اظهار ترس و وحشت کرد، محمد حنفیّه بود. وی قصد داشت با سخنانی از روی محبت و دلسوزی، حضرت را از تصمیمی که گرفته بود، منصرف سازد.
بر این اساس، به ایشان عرض کرد:« اگر تو هدف تیر بلا گردی، خون بهترین افراد امت بر زمین خواهد ریخت» و به حضرت سفارش کرد وارد شهرها نشود و راه دشت و بیابان را در پیش گیرد؛ اما حضرت اباعبدالله(علیه السلام) در جواب فرمود:« َِا أشخِی وَ اللهِ لَو لَم یَکُن مَلجَاُ وَ لَا مَاَویً لَمَا یَایَعتُ یَزِیدَ بنَ مُعَاوِیِه»[4]؛ « برادرم! به خدا قسم؛ اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی برای من نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد».
********
۵- امام حسین(علیه السلام) هنگام ورود به کربلا( روز دوم محرم سال ۶۱ه) برای اصحاب و اهل بیت خویش، خطبه ای ایراد نمود و در ضمن آن فرمود:«إِنِّی لَا اَرَی إِلَّا سَعَادَهً وَ الحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَما»[5] ؛ « در نظر من، مرگ چیزی جز سعادت نیست و زندگی با ستمکاران، برای من خسته کننده و ملال آور است».
********
۶- شهادت و مرگ سرخ، عزت می آفریند؛ لذا در روز عاشورا امام حسین(علیه السلام) از کشته شدن و تکه تکه گشتن نمی هراسید و حتی از این که بدنش زیر سمّ اسبان، پاره پاره شود و بدون غسل و کفن، بر زمین گرم کربلا بماند، ابائی نداشت؛ چرا که در مکتب حسینی: «مَوتٌ فِی عِزًّ خَیرٌ مِن حَیَاهٍ فِی ذُل»؛[6] « مرگ با عزت، بهتر است زندگی همراه با ذلت و خواری».
********
۷- امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا به صراحت فرمود:«لَا وَ اللهِ لَا اَعطِیکُم بِیَدیِ إِعطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا دَفِرُّ فِرَارَ العَبِید»[7]؛ «من هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم».
********
۸- در روز عاشورا، آن هنگام که ابن زیاد پیشنهاد تسلیم شدن حضرت را مطرح کرد، امام(علیه السلام)، خطاب به کوفیان فرمود:
«ألَا إِنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیَّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ بَینَ القله[السَّلَّهِ] وَ الذِّلَّهِ وَ هَیهَاتَ منّا الذّلّه یشاَبی اللهُ ذَلِکَ وَ رَسُولُهس وَ جُدُودُ طَابَت وَ حُجُورٌ طَهُرَت»[8] ؛ « آن زنا زاده پسر زنا زاده، مرا بین دو امر مخیر کرده است که یا جنگ را بپذیرم و یا ذلت را. ذلت از ما دور باد. کسی که در دامان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی و فاطمه(سلام الله علیها) پرورش یافته است، هرگز تن به ذلت و خواری نمی دهد».
اگر پیکرم از تیغ دو صد پاره کنید از شهر و دیار خویش آواره کنید
این دشت اگر زخون ما موج زند هیهات که روی عجز نظاره کنید[9]
********
۹- آن گاه که گرگ صفتان و کرکس های جبهۀ باطل به خیام آل الله هجوم آوردند، در آن لحظات پایانی و نفس گیر جدال بین حق و باطل، در آن هنگامۀ عصر که نامردی و بی عدالتی بیداد می کرد، ناگاه امام جبهۀ حق، به خروش آمد و چنان فریادی برآورد که برای همیشۀ تاریخ، وجدانهای بشری را بیدار کرد:« یَا شِیعَةَ آلِ أبِی سُفَیانَ إّن لَم یَکُن لَکُم دِینٌ وَ کُنتُم لَا تَخَافُونَ المَعَادَ فَکُونُوا أَحرَاراً فِی دُنیَاکُم»[10] ؛ «ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از قیامت نمی هراسید، لااقل در دنیایتان آزادمرد باشید».
این جملۀ بسیار زیبا سیدالشهداء(علیه السلام)، منشوری است برای همۀ جهانیان، در همۀ عصرها و نسل های آتی بشری.
پی نوشت ها:
1.سید بن طاووس، لهوف، ص۱۹٫
2. همان، ص۲۰
3. لهوف، سید بن طاووس، ص۱۹٫
4. مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج۱، ص۱۸۸٫
5. کشف الغمه،ج۲،ص۳۲٫
6. مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۶۸٫
7. حماسۀ حسینی، استاد مرتضی مطهری، ج۲، ص۱۸۷٫(به نقل از: شیخ مفید، ارشاد، ص۲۳۵).
8. تحف العقول، ص۲۷۵؛ با کمی تفاوت، بحارالانوار، ج۴۵، ص۸٫
9.عباس براتی.
10. مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج۲، ص۳۳٫
نهضت عزّت آفرین حسینی
در روایات، از امام حسین(ع) به عنوان چراغ هدایت و کشتی نجات بشریت، نام برده شده است؛ زیرا او زیر بار ولایت و حاکمیت طاغوت نرفت و حاکمیت یزید را مصداق روشن ولایت شیطان دانست. آن حضرت، دست بیعت به یزید نداد؛ زیرا هیچ گاه اسوۀ فضیلت و تقوا، نمی تواند در کنار جرثومۀ فسق و فجور قرار گیرد. امام(ع) لحظه ای آرام ننشست؛ زیرا وظیفۀ خود را در خروشیدن و فریاد برآوردن علیه ظالم می دانست و میفرمود:«إنّی اُرِیدُ أن آمُرَ بِالمَعرُوفِ وَ أنهَی عَنِ المُنکَر…».[۱]
او فرزند امیرالمؤمنین(ع) بود که عزت خود را در بندگی خدا می دانست و بس:«کَفَی بِی عِزّاً أن أکُونَ لَکَ عَبداً وَ کَفَی بِی فَخَراً أن تَکُونَ لِی رَبّا»[۲] ؛ «الهی در عزت من همین بس که بندۀ تو هستم و بر افتخارم همین بس که تو پروردگار منی».
لذا در برابر ستم و ستمکاران آرام نگرفت و بعد از شهادت امام مجتبی(ع) لحظه ای در برابر معاویه کوتاه نیامد.
اگر چه گاهی اوقات، حاکم دمشق، با لطایف الحیل به عوام فریبی دست می زد و به امام تقاضای همکاری می داد، ولی امام با جواب قاطع خود، توطئه را در نطفه خفه کرد. سیدالشهداء خطاب به معاویه بن ابی سفیان این گونه مرقوم فرمود:«إِنَّی لَا أَعلَمُ فِتَةً إَعظَمَ عَلَی هَذِهِ الأُمَّةِ مِن وَلَایَتِکَ عَلَیهَا وَ لَا أعلَمُ نَظَراً لِنَفسِی وَ لِدِینِی وَ لِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ(ص) عَلَینَا أفضَلَ مِن أن أجَاهِدکَ فَإِن فَعَلتُ فَإِنَّةُ قُربَةُ إِلَی اللهِ وَ إِن تَرَکتُهُ فَإِنّی أستَغفِرُ اللهَ لِذَنبِی وَ أسالُهُ تَوفِیقَهُ لِإِرشَادِ أمرِی»[۳] ؛ «همانا من فتنه ای بزرگتر از حکومت تو بر این امت نمی شناسم و دیدگاهی روشن تر از مبارزه با تو برای خودم، دینم و امت محمد(ص)، نمی دانم. پس اگر با تو به مبارزه برخیزم، کاری است که موجب قرب به خدای سبحان میگردد و اگر مبارزه با تو را کنار گذاشته و تن به سازش، از خداوند بزرگ مسئلت دارم که توفیقش را رفیق راهم قرار دهد».
ایشان، به همراه برادر، دوران تلخ معاویه را به دلیل شرایط نامساعد برای قیام، تحمل نمود؛ اما ر زمان یزید، اساس دین را در خطر دید و سکوت را در برابر فساد آشکار، جایز ندانست. لذا برای اصلاح به پا خواست و فرمود:«من بیم آن را دارم که حق به کلی فراموش شود و از بین برود»[۴].
لحظه لحظۀ حرکت امام حسین(ع)، درس بلند عزت و آزادگی و نهی از ذلت پذیری است.
پی نوشت ها:
1. ابن آشوب، مناقب،ج۳،ص۲۴۱٫
2. همان، ج۳،ص۲۳۸۲٫
3. بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲٫
4.طبرسی، الاحتجاج، ج۲،ص۲۹۶٫
پیامدهای عزت خواهی درفرهنگ و سلوک عاشورایی
1- احیاء ارزش های دین
در زیارت امام حسین(ع) می خوانیم:«أشهَدُ أنَّکَ قَد أقَمتَ الصَّلَاهَ وَ آتَیتَ الزَّکَاهَ وَ أَمَرتَ بِالمَعرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَر…».[1]
۲- احیاء سنت رسول اکرم(ص)
حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، خطاب به مردن زمان خود می فرمودند:«فَإِنَّ السُّنَّهَ قَد أَمِیتَت فَإِن تُجِیبُوا دَعوَتِی وَ تُطِیعُوا أمرِی أهدِکُم سُبِیلَ الرَّشادِ»[2]؛«به تحقیق، سنت پیامبر(ص) مرده است پس اگر از من اطاعت کنید و گفتۀ مرا بشنوید، شما را به صراط مستقیم و رشد انسانی رهنمون می سازم».
3- افشاء شدن چهرۀ نفاق
در جریان کربلا، کسانی که در نامه های متعدد، اعلام آمادگی کرده بودند، در معرض امتحان سخت الهی قرار گرفتند و جریان نفاق که لاف دینداری و محبت به آل پیامبر(ص) را داشت، افشاء شد.
افرادی نظیر شبث بن ربعی، عمرو بن حماح، عروه بن قیس، یزید بن حرث، جمار بن ابجر و … که ابتدا مدّعی دین داری و عشق به حسین(ع) بودند، ولی سرانجام، نفاق خود را آشکار کردند و با کشتن فرزند رسول خدا(ص) به درۀ کفر و ارتداد از دین خدا غلطیدند؛ مصداق روشن این آیۀ شریفه هستند:«مُذَبذَبِینَ بَینَ ذَالِکَ لاَ إِلَی هَؤلُاء وَ لَا إِلَی هَؤلُاء».[3]
۴- الگوشدن نهضت عاشورا
با فاصلۀ اندکی از شهادت امام حسین(ع)، قیام توابین به فرماندهی «سلیمان بن صرد» و با شعار«یالثارات الحسین » اتفاق افتاد. علاوه بر آن، قیام مختار، قیام مدینه و … نشان از تأثیرپذیری اعتراضات و انقلاب های بعدی از نهضت عاشورا دارد. در حقیقت، آتشی که در کربلا برافروخته شد، دستگاه جباران و فاسقان را تا پایان تاریخ، تهدید خواهد کرد.
۵- محبوبیت و عزت اهل بیت(ع)
خداوند در سورۀ مریم می فرماید:«إِنَّ الَّذیِنَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمَنُ وُدّاً»[4]؛ «همانا آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، خدای رحمان آن ها را (در نظر خلق) محبوب می گرداند».
6- ایثار و شهادت طلبی
روحیۀ شهادت طلبی در یاران امام حسین(ع) به حدی بالا بود که ایشان در وصف آنان فرمودند:«فَإِنِّی لَا أَعلَمُ أصحَاباً أوفَی وَ لَا خَیراً مِن أصحَابِی وَ لَا أهلَ بَیتٍ أبَرَّ وَ أوصَلَ مِن أهلِ بَیتِی فَجَزَاکُمُ اللهُ عَنِّی خَیرا»[5]؛«من یارانی بهتر و وفادارتر از اصحابم نمی شناسم و اهل بیتی مهربان تر از خاندان خویش نمی شناسم، خدایتعالی شما را جزای خیر دهد».
پی نوشت ها:
[1]- زیارت وارث.
[2]- تاریخ طبری، ج۳، ص۲۸۱٫
[3]- سوره نساء، آیۀ۱۴۳٫
[4]- سورۀ مریم، آیه۹۶٫
[5]- فتح الفتوح، ص۸۹۶؛ تاریخ طبری،ج۳،ص۳۱۵٫
عزت حسینی در فرهنگ عاشورا
مشخصات کتاب:
شماره کتابشناسی ملی : ایران82-4769
سرشناسه : ابراهیمیان، حسین
عنوان و نام پدیدآور : عزت حسینی در فرهنگ عاشورا/ ابراهیمیان، حسین
منشا مقاله : ، فصلنامه ی دانشگاه اسلامی، ش 16، (زمستان 1381): ص 167 - 177.
توصیفگر : فضایل اخلاقی
توصیفگر : قیام عاشورا
توصیفگر : قرآن
توصیفگر : فرهنگ اسلامی
توصیفگر : عزت نفس
عناوین اصلی کتاب شامل:مفهوم شناسی عزت ؛ عزت در قرآن؛ عزت در فرهنگ عاشورا؛ نتیجه گیری
برای مطالعه و یا دانلود این کتاب می توانید به کتابخانه دیجیتالی قائمیه http://www.ghbook.ir مراجعه نمایید.
امام حسن و امام حسین علیهما السلام مورد توجه رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بودند و شدت اشتیاق پیامبر نسبت به این دو فرزند، موجب شده بود که همگان آن دو کودک را تکریم و دوست بدارند . بدیهی است آن آخرین سفیر الهی جویباری از چشمه جوشان خویش را در وجود آن دو بزرگوار جاری و ساری می دید که این گونه در برخورد با آن بزرگواران، از خود محبت بروز می داد و شدیدترین عواطف را نثارشان می نمود . آن پیامبر الهی با بصیرت باطن و از ورای زمان و مکان، حقایقی را مشاهده می کرد و با چشم دل می دید که فرزندانش برای بازگرداندن عزت به اسلام و مسلمین، کوشش می کنند و در این راه، جانبازی می نمایند . بیش از شصت تن از علمای اهل سنت، با اندک اختلافی و با سندهای گوناگون، از رسول اکرم نقل کرده اند: «حسین منی و انا من حسین » (1)
فرهنگ عاشورا از ذلت و عزت، چهره دیگری نشان داد . بر سرهدف ماندن و در راه، جان دادن، عزت است; از هدف مقدس ست برداشتن و به دلیل ترس از مرگ عقب نشینی کردن، مساوی با ذلت می باشد . مشکل اساسی بنی امیه در این بود که با امامی روبه رو شدند که نه می توانستند از راه تمایلات نفسانی در او نفوذ کنند و نه از راه لشکر کشی، قتل و غارت . سید شهیدان سختی ها را با سیمایی بشاش و ابهت معنوی و اقتداری روحانی استقبال می کرد; پایداری، استقامت، مناعت طبع و عزت نفس او فوق العاده بود . آنگاه که شمر بن ذی الجوشن با فرمانی شدید، مبنی بر جنگ با امام یا تسلیم مطلق او، به کربلا وارد گردید، عمر بن سعد پس از آگاهی از دستور عبیدالله بن زیاد، به شمر بانگ زد و گفت:
وای برتو! کار را بر من تباه کردی . به خدا قسم! حسین کسی است که روح پدرش علی علیه السلام میان دو پهلوی اوست; هرگز تسلیم نمی شود . (2)
و بنا به نقلی دیگر، گفت:
سوگند به خداوند! حسین مناعت طبع و زور نشنوی را در میان دو پهلوی خود دارد . (3)
آن انسان والا در روز عاشورا در حالی که میان آن همه دشمن خون آشام و لجوج محصور بود و بسته شدن آب و ناله و فریاد زنان و اطفال امام را به شدت ناراحت می نمود و خطر مرگ وی، فرزندان، برادران و یارانش را تهدید می کرد و آینده خوفناک در انتظار زنان، و اطفالش بود با کمال اطمینان و اعتماد به نفس، به یارانش فرمود:
خداوند به کشته شدن شما و من در این روز، اجازه داده است; خویشتن داری و جهاد کنید . این خدای من است که اجازه داده است من و همه یاران پیر و جوانم امروز در راه حق و به دلیل پایدار ماندن فضیلت و عدالت، طعمه شمشیر بنی امیه گردیم و اهل بیتم به اسارت افتند تا کلمه عزت در قاموس زندگی من ثبت گردد و مردم بدانند حقیقت آن نیست که پیوسته دست ظالم را ببوسند و او را در مقدرات مردم آزاد بگذارند . (4)
عبیدالله بن زیاد، کارگزار اموی در بصره و کوفه، چون خواست پس از هلاکت یزید از بصره بگریزد، لباس زنانه بر تن کرد و مردی را پشت سرش سوار کرد که به شورشیان می گفت: کنار روید، این زن از خاندان من است; به حرم سرای عبیدالله زیاد آمده بود، اکنون می خواهم او را ببرم .
او با این شیوه ننگین و توام با حقارت و ذلت، گریخت و با تمسک به پستی و خواری، خود را از مرگ نجات داد . (5)
صفحات: 1· 2
حضرت علی علیه السلام که عزت و عظمت خویش را در عبودیت حضرت حق و فداکاری در راه توحید می دانست، در سیره تربیتی خویش به تکریم فرزندان خود مبادرت کرد و راه رسم عزت و اقتدار معنوی را به آنان آموخت . آن امام مؤمنان برای آن که کرامت های انسانی را در اولاد خویش تقویت کند، در حضور مردم از آنان پرسش های علمی می نمود و پاسخ سؤالات مردم را به آنان محول می کرد . روزی امام علی علیه السلام از امام حسن و امام حسین علیهما السلام در چند موضوع سؤالاتی کرد و هریک از آن دو بزرگوار با جملاتی کوتاه، جواب های حکیمانه و خردمندانه دادند; سپس حضرت علی علیه السلام متوجه شخصی به نام «حارث اعور همدانی » گردید و فرمود: «این سخنان حکیمانه را به فرزندان خود بیاموزید; زیرا موجب تقویت عقل، تدبیر و رای صاحب آنان می گردد .»
این رفتار، شخصیت مستقل و عزت نفس را در روحیه امام حسن و امام حسین علیهما السلام تقویت نمود و آن دو امام همام تحت این تربیت ها چنان شخصیتی را به دست آوردند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در ماجرای بیعت با این دو عزیزش بیعت کرد با آن که سن آن دو از شش سال کمتر بود .
منبع: محمدتقی فلسفی،کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، ص 97-98 .
محور منطق امام حسین علیه السلام این است که زندگی در زیر سلطه اهل ستم و افراد ضد حق، مرگ است و کشته شدن در راه مبارزه با آنان، حیات آفرین می باشد: «انی لا اری الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما; (1) به درستی که من مرگ در راه مبارزه با حکومت ستمگران را، نابودی تلقی نمی کنم بلکه این مرگ را زندگی توام با سعادت، و زیستن با ظالمان را، مرگی آمیخته به فلاکت می دانم .»
این بیان درخشان، اساس خطبه ها و نامه های نورانی حضرت را تشکیل می دهد و هماهنگی و همگامی حرکت او را با بعثت نبوی و مجاهدت های حضرت علی علیه السلام به اثبات می رساند و ریشه های اصلی نهضتش را روشن می کند .
در این سخن نکته ای نهفته که تجلی آن را افزایش می دهد و آن، این است که امام نه تنها تسلیم در برابر ظالم را، بلکه اساسا زیستن با اهل ستم را، مرگی واقعی می داند . منطق امام حسین علیه السلام این است که: حتی اگر امویان و غاصبان حکومت و افراد ضد قرآن و سنت نبوی، وی را مورد اکرام و حمایت قرار دهند، بازهم زندگی با آنان را زبونی و خواری می داند . و این گونه سازش، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد . همزیستی و موافقت و سکوت در برخورد با متجاوزان به حریم الهی روا نمی باشد . تسلیم در مقابل ستمگران، برای اعتقادات دینی خطر اساسی دارد و باید «مرگ سرخ » توام با «شرافت » را بر زندگی سیاه و ذلیلانه ترجیح داد و به حماسه ای شکوهمند که شیوه مردان حق است، مترنم گردید .
سرچشمه این بینش شگفت انگیز و شهامت وصف ناپذیر، ایمان و باوری راستین است که دل و روح مردان خدا را از تعلقات مادی و فناپذیر می رهاند . چنین ایمانی در حد بسیار عالی در تمامی مراحل زندگی آن امام و یارانش قابل مشاهده است . چنین ویژگی هایی موجب گردید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در باره امام حسین علیه السلام بفرماید:
«ان الحسین بن علی مصباح هدی و سفینة النجاة و امام خیر و یمن و عز و فخر; (2) یعنی حسین بن علی علیهما السلام چراغ هدایت، کشتی نجات و پیشوای سعادت و خجستگی و امام عزت و افتخار است » .
عزّت به عنوان یك خصلت متعالی نفسانی و به معنای نفوذناپذیر بودن، صلابت نفس، شكستناپذیری، مقهور عوامل بیرونی نشدن، كرامت و والایی روح انسانی، در مقابل واژة ذلّت قرار دارد كه به معنای تن به پستی و دنانت دادن، ستمپذیری، زیر بار منّت رفتن و تحمّل سلطة باطل است.
از زیباترین خصلتها و روحیّاتی كه در عاشورا تجلّی نمود، جلوههای گوناگون ‹‹ عزّت›› بود.دودمان بنیامیّه میخواستند ذلت بیعت با خویش را بر حسین ابن علی (علیه السلام) تحمیل نمایند، ولی روح بلند حسین (علیه السلام) و یارانش این ذلّت و فرومایگی را تحمّل ننمود و فریاد برآورد كه : ‹‹لا اعطیكم بیدی اعطاء الذلیل›› هیچگاه همانند انسانهای پست و ذلیل، دست بیعت با شما نخواهم داد.
امام (علیه السلام) در یكی از شور انگیزترین سخنانش در كربلا فرمود: ‹‹الدّعی و ابن الدّعی قدر كزنی بین اثنتین، بین السلّه و الذله، هیهات منا الذله›› یزیدبن معاویه مرا میان كشتهشدن و ذلت مخیّر نمود، ولی من هرگز جانب ذلت و خواری را نمیگیرم.
بعد در ادامه فرمود: این را خدا و رسول و دامان پاك عترت و نفوس باعزّت نمیپذیرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزّتبخش ترجیح نخواهم داد. به خدا قسم آنچه را از من میخواهند، نخواهم پذیرفت (ذلت و خواری را) تا اینكه خدا را آغشته به خون خویش، دیدار نمایم.
این سخن بلند و حیاتبخش اوست كه در رجزخوانیهای روز عاشورایش میفرمود: ‹‹الموت اولی من ركوب العار››مرگ نزد من از ننگ و خواری برتر است. و باز میفرمود:‹‹موت فی عزّ خیر من حیاه فی ذلّ››مرگ با عزت از زندگی همراه با ذلت برتر و بالاتر است. در دعاهای بلندشان به ما آموختند كه چگونه طلب عزت نماییم: ‹‹اللهم و فی صدور الكافرین فعظّمنی و فی اعین المؤمنین فجلّلنی و فی نفسی و اهل بیتی فذللّنی›› خداوندا مرا در نزد بیگانگان عظیم و عزّتمند و در نزد مؤمنین بزرگوار و در نزد خودم حقیر و بدور از تكبّر گردان.
در دعای روز عرفه، از فرزندش امام سجاد (علیه السلام) میخوانیم: ‹‹ذللّنی بین یدیك و اعزّنی عند خلقك، وارفعنی بین عبادك…››
خدایا مرا نزد خودم حقیر گردان؛ و نزد مردم عزیز گردان؛ و بین بندگان خود رفعت بخش.
در فرهنگ عاشورا آموختیم كه اگردستیابی به عزّت راهی جز مرگ و كشته شدن نداشته باشد، باید این راه را پیمود تا به ساحل شرافت و عزّت برسیم. لذا امام (علیه السلام) پس از برخورد با سپاه حرّ فرمود: ‹‹ من از مرگ، باكی ندارم، مرگ راحتترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ با عزت، حیات ابدی است؛ و زندگی ذلتبار، مرگ واقعی است. آیا مرا از مرگ میترسانید؟ چه خیال باطلی، هرگز از ترس مرگ، ظلم و ذلت را تحمل نمیكنم. درود بر مرگ در راه خدا. شما با كشتن من نمیتوانید شكوه و عزت و شرافت مرا از بین ببرید. هیچ هراسی از مردن ندارم.››
واژة عزت 92 بار در قرآن تكرار شده و یكی از اسماء حسنی خداوند ‹‹عزیز›› است.
عزت از باب استعمال در معانی، به مفهوم غلبه، صعوبت، حمیت، غیرت و نفوذ ناپذیری به کار می رود . [1] از نظر قرآن، خداوند عزیز است; زیرا ذاتی است که هیچ چیزی بر او غالب نبوده و اوست که قاهر بر تمامی امور می باشد، و هر عزیزی در برابر قدرت الهی ذلیل می باشد، چرا که تمامی موجودات هستی، محتاج فیض الهی هستند و مالک چیزی برای خود نبوده اند مگر آن که پروردگار متعال به دلیل لطف و رحمتی که نسبت به آنان اعمال نموده، بهره ای از عزت خویش را به آن موجودات تفویض نموده است . [2]
از آیه «من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا» [3] بر می آید که عزت، نزد خداوند است و هرکس طالب آن می باشد باید از او بخواهد; زیرا عزت راستین، ذات پاک اوست و هیچ موجودی بالذات چنین ویژگی را ندارد . در قرآن 92 بار از خداوند با صفت عزیز یاد شده است و بر این اساس، او شکست ناپذیر مطلق می باشد; چنان چه در این کلام الهی می خوانیم: «و له الکبریاء فی السموات و الارض و هوالعزیز الحکیم » [4] ; در آسمان ها و زمین، بزرگی از آن اوست و او خدایی شکست ناپذیر و حکیم است .
قرآن مجید که مبدا و منشا صفات نیک و خصال پسندیده را آفریدگار متعال می داند، در این آیه و آیات متعدد دیگری به صراحت و با تاکید، قدرت و غلبه را از آن «الله » شمرده است . در آیات پایانی سوره حشر نیز عزت و عظمت و کبریایی پروردگار، با شکوه و بلاغتی تمام وصف گردیده است . انسان براساس سرشت ملکوتی، خواهان عزت است; اما گاهی به جای عزت به چیزی دست می یابد که عزت نیست بلکه ذلت است و همچنین گاهی به گروهها و افرادی مراجعه می کند که عزتی به دست آورد، در حالی که عزتی نزد آنان وجود ندارد که به وی دهند . قرآن به روشنی این موضوع را بیان می کند: «الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا» [5]
آنانی که غیر از مؤمنان، کافران را به دوستی می گیرند، آیا سربلندی را نزد آنان می جویند (این تصوری باطل است) ; چرا که عزت، همه از آن خداوند است . بنابر این قرآن عزت و قدرتی را که توام با تحقیر فرد یا اجتماع اسلامی در برابر کافران سلطه جو و مستکبر باشد، باطل می داند و مؤمنان و پیروان واقعی خود را از دوستی به استیلاطلبان نهی می کند و دشمنی مخفی مخالفان را آشکار می نماید . [6]
قرآن به مسلمانان هشدار می دهد که سرافرازی خود را حتی در امور سیاسی و اقتصادی در اتکا و امید به کافران جست و جو نکنند .
عزت راستین در پرتو بندگی خالصانه خداوند، ترک رذایل و روی آوردن به فضایل به دست می آید; بنده خاص خداوند نه اسیر هوس های آلوده و تمایلات نفسانی می گردد و نه خودباخته قدرت های پوشالی می شود . به همین دلیل، امام صادق علیه السلام فرموده اند:
«بدان که به راستی عزت ندارد آن که در برابر خداوند خواری نکند و آن که برای حق تواضع نمی نماید، رفعتی به دست نخواهد آورد .» [7]
در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نیز به مؤمنان اجازه ذلت و خواری داده نشده است .
در برخی از روایات، انصاف داشتن، در دایرۀ حق قرار گرفتن، عفو کردن شمردهاند: تواضع داشتن، نفس را ذلیل کردن، تعفف و پاکدامنی، توکل، شجاعت، حفاظت از زبان، فرو بردن خشم، بردباری نمودن، قناعت و ….[8] . در این میان، دو مورد است که انسان در پرتو آن ها می تواند به عزت واقعی دست یابد و در لسان روایات، بیشترین تأکید را به خود اختصاص داده اند:
الف)اطاعت از خداوند
انس با پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که حضرت فرمود:«إِنَّ رَبَّکُم یَقُولَ کُلَّ یَومٍ أنَا العَزِیزُ فَمَن أرَادَ عِزَّ الدَّارِینِ فَلیُطعِ العَزِیزَ»[9]؛«پروردگار شما، همه روزه می فرماید:"من عزیز هستم و هر کس عزت دو جهان را می خواهد باید از عزیز اطاعت کند"».
روایاتی دیگر نیز بر این مسئله دلالت دارند؛ هم چون: «مَن أرَادَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ غِنًی بِلَا مَالٍ وَ هَیبَةً بِلَا سُلطَانٍ فَلیَنتَقِلُ مِن ذُلِّ مَعصِیَةِ اللهِ إلَی عِزِّ طَاعَتِهِ»[10] و یا«إذا طَلَبتَ العِزَّ فَاُطلُبُهُ بِالطّاعَة»[11]و…
ب)قطع امید از مردم
امام صادق(ع) فرمودند:«از سفارشات لقمان به پسرش، این بود که اگر خواستی در دنیا به قله عزت، دست یابی، باید نسبت به آن چه در اختیار مردم است، چشم داشتی نداشته باشی و از آنان قطع امید کنی. اگر پیامبران و صدیقان به این مقامات رسیدند، به خاطر قطع طمع از مال مردم بود».[12]
روشن شد که عزت به داشتن مال و ثروت، یا حسب و نسب، یا پست و مقام دنیائی، یا داشتن فرزندان و عمر طولانی و … نیست؛ بلکه عزت به طاعت خداوند و سر سپردن به ذات احدیت و قطع امید کردن از مردم و توکل به خداست؛ زیرا«مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُه».[13]
عزت و عظمت معنوی و فکری، از برتری های عبادی و علمی سرچشمه می گیرد و دشمنان اسلام و مؤمنین، هر قدر در برخی فنون و علوم مهارت هایی کسب کرده باشند، در برابر قدرت، حکمت و علم الهی عاجزند و قابل اعتماد و اتکا نمی باشند . البته این موضوع منافاتی با بهره گیری علمی و فنی از آنان ندارد بلکه منظور، غفلت از خداوند و ایجاد ارتباط صمیمی با اهل کفر و نفاق است . امام حسین علیه السلام در دعای عرفه، خداوند را چنین مخاطب قرار می دهد:
«یا من خص نفسه بالسمو و الرفعة فاولیاؤه بعزة یعتزون; ای آن که ذات خود را به رفعت و علو و عظمت، مخصوص گردانیدی و دوستان خویش را به عزت خود، عزیز ساختی .»
واژه «عزت » و صفت «عزیز» در فرهنگ اسلامی معنای خاصی دارد که با آنچه در بین مردم متداول می باشد، متفاوت است . عز در اصل به مفهوم شدت، غلبه و توانایی است و عزت رفعت و قوت را می رساند . چنان چه عزیز از صفات الهی و اسماء حسنی می باشد; یعنی خدایی که بر همه چیز غالب است (1) و قاهر و غالبی که در هیچ شرایطی مقهور و مغلوب نمی گردد . (2) انسانی که از این خصلت برخوردار است، با مناعت طبع و عزت نفسی که دارد، تن به امور ذلت آور نمی دهد . (3)
عزت در زبان فارسی به معنای سرافرازی، بزرگواری، کرامت انسانی، ارجمندی و شرافت و ضد ذلت است . همچنین کسی که دیگری را بسیار دوست دارد، می گوید: او عزیز من است . و آنچه مورد علاقه آدمی باشد، چنین حالتی دارد . اما در فرهنگ قرآن و عترت، عزیز به کسی می گویند که در زندگی شکست ناپذیر است، بر تمامی قدرت ها غلبه یافته و پیروزی را به دست آورده است; عزتمندی مردم یعنی آن که در برابر هر منطقی و هر حرکتی صلابت دارند و قوی هستند .
عزت در آدمی صفتی است قریب به حالت تکبر، که اولی پسندیده و دومی مذموم است; عزت، شناخت مرتبه راستین و واقعی هرکس و قراردادن خویشتن در جایگاهی است که باید قرار گیرد، و نیز ارج نهادن به چنین منزلتی که با اهتمام و گام نهادن در طریق فضیلت به دست آمده است . اما تکبر، نوعی جهالت نسبت به موقعیت خویش بوده و فردی که به چنین صفتی مبتلا می گردد، خود را در مقام برتر از دیگران قرار می دهد، بدون آن که شرایط، شایستگی و توانایی آن را داشته باشد . (4)
روایت کرده اند: یکی از جاهلان، خطاب به امام حسین علیه السلام عرض کرد: در روش تو نوعی تکبر مشاهده می کنم؟ ! آن فروغ شهادت در پاسخ فرمود: «بل فی عزة; بلکه در وجود من عزت می باشد .» آن گاه امام این آیه را تلاوت فرمود: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین » ; (5) عزت مختص خداوند، رسولش و مؤمنان است . (6)
پی نوشت ها :
1 . لسان العرب، ابن منظور، ذیل عز .
2 . الفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ذیل عز .
3 . مجمع البیان لعلوم القرآن، فضل بن حسن طبری، ج 3، ص 193 .
4 . ر . ک: اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، سعید الخوری، الشرتونی اللبنانی، ذیل عز .
5 . منافقون/8 .
6 . بحارالانوار، ج 44، ص 198
هر مكتب تربیتی برای تربیت انسانها راه و رسمی را برمیگزیند و در مكتب حسین ابن علی (علیه السلام)، اساس تربیت انسانها عزّت مداری و زندگی همراه با عزت و شرافت انسانی است. انسانی كه در این مكتب پرورش مییابد، فلسفة مرگ و حیات را به زیباترین شكل آن دریافته و در هر شرایطی بر حفظ عزّت پافشاری نموده و مرگ باعزّت را بر زندگی همراه با ذلت و خواری ترجیح میدهد؛ و هرگز حاضر نمیشود یك لحظه زیر بار حرف زور و ذلّتبار برود. او ‹‹ قتیل العزّه›› نامیده شد تا درس سازشناپذیری و روح عزتمندی را به پیروانش منتقل سازد.
اذن دخول
بىبى جان! … سلام. مىخواستم به زيارت حرمت آيم.
مىخواستم بوسه به ضريح مقدستبزنم.
نمىدانستم رخصت آن را داشتم يا نه؟ وقتىمىديدم بعضيها سر را پايين انداخته، همينطورى وارد صحن و حريم حرمت مىشوند، از اين در وارد شده، از در ديگر بيرون روند، بى آنكه لحظهاى درنگ كنند و سلامى و ثنايى، ناراحت مىشدم. آخر، اينجا خانه توست.
هر چند درهاى حرم گشوده است، ولى آيا مىتوان بىاجازه وارد خانه تو شد و بى سلام و درود، از در ديگر خارج گشت؟ آستانى كه روحهاى بلندى بوسه بر آن مىزدهاند،حرمى كه «آشيانه آل محمد» است،حريمى كه فرشتگان، پاسبان آنند، مرقدى كه پيكر تو رادربرگرفتهاست،حرمى كه نگين شهر ماست،بىبى! … خواستم بى «اذن دخول» وارد شوم،اما نمىدانستم راهم مىدهند؟
پرده کناری زد و چو ماه درآمد
فاطمه با چادری سیاه درآمد
ماه که عمری اسیر حسن خودش بود
تا که تو را دید از اشتباه درآمد
***
باز زمان نماز شد که بیایی
موقع نذر و نیاز شد که بیایی
دور و برت را برادران که گرفتند
کوچه برای تو باز شد که بیایی
***
حال و هوایی گرفته خانهی «موسی»
تا که برای پدر شدی «ید بیضا»
مرهم او - تا که میرسید به خانه-
گرمی دست تو بود، «اُمّ اَبیها» !
***
تا سحر اینجا لب تو زمزمه دارد
باز ز اسمت خلیفه واهمه دارد
بَه! که چه مَستند کوچههای مدینه
مست ردایی که عطر فاطمه دارد
***
یوسفِ تو رفت و رفتهای به هوایش
رشتهی دل را سپردهای به خدایش
هیچ نمیخواهی از خدای «رضا» یت
قلب تو راضی شده فقط به «رضا»یش
***
گوشهی صحن تو غصه راه ندارد
«خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد»
این دل آلوده عاشقت شده اما
غیر همین اشکها گواه ندارد
***
راه حرم دور و آستان تو نزدیک
قافله ها خسته، سایه بان تو نزدیک
سفره ات آنقدر بی ریا و صمیمی است
تا که نشسته ست میهمان تو نزدیک
***
خواندن «والشمس» در جوار تو خوب است
صحبت مشهد فقط کنار تو خوب است
باز هم از جمکران و ساقی سبزش
باده گرفتن به اعتبار تو خوب است
***
خواهر خورشید! دل به نور تو بستیم
زائر شهر توایم هر چه که هستیم
نان و نمک میرسد باز هم از قم
گر چه نمکدان هزار بار شکستیم
***
تا که شفاعت خدا به دست تو بخشید
در ته چشمانمان امید درخشید
حضرت معصومه تو… تو… چه بگویم!؟
واژه کم آوردهام دوباره، … ببخشید!
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
ای سوره نامت تفسیر اعطینا
زهرا ترین زینب ، زینب ترین زهرا
خیر کثیر تو ، آئینه کوثر
نامت سرآغاز تکثیر خوبی ها
روشن تر از نوری ، در نور مستوری
پیدا ترین پنهان ، پنهان ترین پیدا پیدا
ماه مقیم قم ، خورشید «بیت النور»
در سایه سار توست سرتاسر دنیا
وقتی که معصومان ، معصومه ات خواندند
در وصف تو لال است ، شعر و شعور ما
فهم زمین عاجز ، از درک اوصافت
والا مقامی تو ، در عالم بالا
از آه لبریزم ، از اشک سرشارم
این قطره را دریاب ، دریاب ای دریا
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
از جمله زیارات مسلّم و مأثور از خاندان وحى، زیارت حضرت فاطمه معصومه سلام اللَّه علیها است. زیارتنامه حضرت فاطمه معصومه سلام اللَّه علیها، سراسر آكنده است از مضامین معنوی و الهی که با قرآن كریم، سنّت شریف معصومین علیهم السلام و روایات وارد شده در شأن و منزلت آن حضرت، هماهنگی كامل دارد. از ادله صدور این زیارتنامه از معصوم علیه السلام، نثر بسیار متقن و لبریز از معارف الهی و نصّ استوار آن است كه دقت در آن و مقایسه آن با زیارت هایی كه غیرمعصوم انشاء كرده است، نشان می دهد این زیارت نامه از امام معصوم علیه السلام صادر شده است. متن این زیارت را می توان به خطبه های نهج البلاغه و دعاهایی از قبیل دعای كمیل تشبیه كرد كه حتی اگر سند نداشته باشد - كه دارد - محتوای آن نشان گر صحت صدور آن است.
شفیعه روز جزا
در بخشی از زیارتنامه حضرت فاطمه معصومه سلام اللَّه علیها آمده است: « یا فاطِمَهُ اشفَعی لی فی الْجَنَّةِ ، فَاِنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ شَأْنا ً مِنَ الشَّأْنِ ».(1) در این عبارتی نورانی، از آن بانوی مکرّمه به سبب این كه نزد خداوند متعال شأن و منزلتی والا دارد، درخواست شفاعت شده است. این فراز از زیارتنامه می تواند ناظر بر این سخن امام صادق علیه السلام باشد كه فرموده است:
« تُقْبَضُ فیها امرَأَةٌ مِنْ وُلدی، وَ اسْمُها فاطمةُ بنتِ موسی، تَدْخُلُ بِشِفاعَتِها شیعتُنا الجنّةَ باَجْمَعِهِمْ »(2)
در قم، بانویی از فرزندان من كه نامش فاطمه دختر موسی است، رحلت می كند؛ با شفاعت او همه شیعیان ما به بهشت می شوند.
برای درک بیشتر عظمت شفاعت و درجه شفیع، باید توجه داشت که مقام رفیع «شفاعت» شایستگی ویژه ای را می طلبد كه بدون اجازه خداوند متعال، معنایی نخواهد داشت : « یَوْمَئِذٍ لاتَنْفَعُ الشِّفاعَهُ الّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» (3)؛ روز قیامت شفاعت كسی فایده نبخشد جز آن كه خدا اجازه شفاعتش داده باشد .
و این اذن به كسانی داده می شود كه به مرتبه عالی از قرب الهی و بندگی خالصانه پروردگار رسیده باشند كه در رأس آنها انبیاء و ائمّه معصومین علیهم السلام هستند و بعد از آنها بندگان خالص حق و اولیاء مقرّب درگاه خدا از علماء و شهداء و فرزندان شایسته امامان معصوم علیهم السلام هستند كه هر كدام در حدّ مقام و درجه معنوی خویش حق شفاعت دارند.
اگر در زیارت آن مكرّمه بى بدیل مى خوانیم: «یا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ » و درخواست شفاعت از آن خزینه رحمت الهى مىكنیم، تقاضایى بجا و بمورد است كه او صاحب شفاعت كبرى و تامّه است و دامنه شفاعتش آن قدر گسترده و وسیع است كه به هركسى كه در زیر لواى مقدّس تشیّع باشد خواهد رسید
مقامی عظیم
این كه طبق زیارتنامه حضرت معصومه علیهاالسلام، او در پیشگاه خدا دارای شأن مخصوص است (فَاِنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ شَأْنا ً مِنَ الشَّأْنِ)، یعنی یك بانوی عادی نیست، و دارای مقام و موقعیت مخصوصی است، و به عنوان یكی از اولیای برجسته خدا، در بارگاه بی همتای الهی می درخشد، بلكه در مقام قرب مخصوص الهی قرار گرفته، و شفاعت او مورد امضای الهی و عنایات خاص باری تعالی است. در این مقام، وجوه و احتمالاتی است از این قرار:
1. یعنی برای تو ای فاطمه معصومه! شأنی از شئون عصمت است و تو در مرتبه ای از مراتب عصمت قرار داری كه هر چند مساوی با امامان نباشی ولی در رتبه بسیار نزدیك به آنانی.
2. برای تو شأنی از شئون ولایة الله است و همانگونه كه برای ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین مرتبه ای از مراتب ولایة الله است و متصرف در عالم وجودند تو نیز می توانی در عالم وجود تصرف كنی.
بنابراین، بعید نیست همانگونه كه حضرت بقیة الله صلوات الله علیه متصرف در عالم هستی است حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام نیز دارای تصرف بوده و رتق و فتق امور و جریانات جهان هستی به نظر او باشد.
3. برای تو مرتبه ای از مراتب شفاعت كبری در قیامت است و اگر با حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام در مقام شفاعت، مساوی نباشی رتبه ای رفیع از آن مقام عظیم را داری.
حضرت معصومه علیهاالسلام
بنابراین، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در كنار جدّه معظّمه اش فاطمه زهرا علیهاالسلام می تواند از گناهكاران شفاعت كند و به اذن خداوند سبحان آنان را از عذاب الهی برهاند.
شفاعتی گسترده
آنچه در اینجا بسیار قابل توجّه است این است كه برحسب ظاهر روایاتى كه ذكر شد، نه تنها آن دو حبیبه خداوند، صاحب مقام شفاعتند، بلكه شفاعت آنان در سطحى وسیع و گسترده مى باشد. چنانكه در روایت مربوط به حضرت معصومه علیهاالسلام كلمه « اَجْمَعِهِمْ » به كار رفته كه كاملاً ظاهر در این است كه همه شیعیان به شفاعت آن بزرگوار مىرسند و عامّه شیعه از آن بهره مند و برخوردار خواهند گردید.
این تعبیر، بسیار ارزشمند است، زیرا از یك سو مقام والاى حضرت فاطمه بنت موسى علیهماالسلام را ابراز مى دارد كه شفاعت آن حضرت نوع خاصى از شفاعت است، و گروهى و طایفه اى نمى باشد، بلكه فراگیر و عمومى است و به كافّه شیعه خواهد رسید.
و از دیگر سو تعبیر امیدبخش و فرح انگیز است و نور امید در دلهاى همه شیعیان ایجاد مىكند. شفاعت حضرت معصومه علیهاالسلام شعاع رحمت واسعه الهیه است كه همه را زیر پروبال خود خواهد گرفت.
این كه طبق زیارتنامه حضرت معصومه علیهاالسلام، او در پیشگاه خدا دارای شأن مخصوص است (فَاِنَّ لَكِ عِنْدَ اللهِ شَأْنا ً مِنَ الشَّأْنِ)، یعنی یك بانوی عادی نیست، و دارای مقام و موقعیت مخصوصی است، و به عنوان یكی از اولیای برجسته خدا، در بارگاه بی همتای الهی می درخشد
بنابراین اگر در زیارت آن مكرّمه بى بدیل مى خوانیم: «یا فاطِمَةُ اشْفَعى لى فِى الْجَنَّةِ » و درخواست شفاعت از آن خزینه رحمت الهى مىكنیم، تقاضایى بجا است كه او صاحب شفاعت كبرى و تامّه است و دامنه شفاعتش آن قدر گسترده و وسیع است كه به هر كسى كه در زیر لواى مقدّس تشیّع باشد خواهد رسید.
کدام شیعه
در اینجا نباید یك مطلب را از یاد برد و آن این است كه در همان روایت مخصوص، مى فرماید: “شیعیان من به شفاعت او داخل بهشت خواهند گردید” و اكنون باید همه در حال خود فرو رویم و بنگریم كه آیا در زمره شیعیان امام صادق علیه السّلام هستیم؟ و آیا این عنوان و واژه درباره ما صادق است؟ و آیا آن امام بزرگوار، تشیّع ما را امضا مى كند؟ اگر خداى نخواسته این مطلب مورد تردید قرار گرفت یا این عنوان منتفى شد، حكم و اثر آن نیز در پى آن منتفى خواهد گردید.
ملاك شیعه بودن را ما خود نمى توانیم تفسیر كنیم و به دست بدهیم، ملاك آن، طبق تفسیر خاندان پیغمبر علیهم السّلام باید در عمل روشن گردد و عمل ماست كه معیار تشیّع ما خواهد بود.
آری، فیض، فیضى مستعدّ است و اقتضاى شمول آن نسبت به همه افراد شیعه، محقّق است. اكنون بكوشیم كه حداقل در ردیف ضعفاى شیعه - از نظر فكر و عمل - باشیم تا مشمول لطف عمیم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام قرار بگیریم.
پی نوشت:
1) بحارالانوار، ج 102، ص 266 .
2) مجالس المۆمنین، ج 1، ص 83؛ سفینة البحار , ج 2, ص376 .
3) طه: 109.
ابوالفضل صالح صدر/بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
سوالِ تمام زنان دنیا از یک دین
یكى از نظریات تحقیرآمیزى كه نسبت به «زن» وجود داشته است در ناحیه استعدادهاى روحـانـى و مـعـنوى زن است؛ عده ای مى گفتند زن به بهشت نمى رود، زن مقامات معنوى و الهى را نـمـى تـوانـد طـى كـنـد، زن نـمـى تـوانـد به مقام قرب الهى آن طور كه مردان مى رسند بـرسـد.
قـرآن در آیات فراوانى تصریح كرده است كه پاداش اخروى و قرب الهى به جـنـسـیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مـرد. قـرآن در كـنـار هـر مـرد بـزرگ و قـدسـى، از یك زن بزرگ و قدیسه یاد مى كند. از هـمـسـران آدم و ابـراهـیـم و از مـادران مـوسـى و عـیـسـى در نـهـایـت تـجـلیـل یـاد كـرده اسـت. اگـر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشایسته براى شـوهـرانـشـان ذكـر مـى كـنـد، از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پلیدى بوده است غفلت نكرده است .
در تاریخ اسلام نیز زنان قدیسه و عالیقدر فراوانند. كمتر مردى است به پایه خدیجه کبری علیهاالسلام برسد. و هیچ مردى جز پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرمومنان على علیه السلام به پایه حضرت زهرا علیهاالسلام نمى رسد. حضرت زهرا علیهاالسلام بر فـرزندان خود كه امامند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله برترى دارد.
بطور کلی، اسلام در سیر من الخـلق الى الحـق یـعـنـى در حـركـت و مـسـافـرت بـه سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست. تفاوتى كه اسلام قائل است در سیر من الحق الى الخلق است، در بازگشت از حق به سوى مردم و تحمل مسۆولیت پیغامبرى است كه مرد را براى اینكار مناسبتر دانسته است .وگرنه در اسلام تعبد هست و این تعبد مایه تقرب است، و هركس بنده تر باشد مقرب تر است.
بنابراین طرح چنین شبهاتی، در اثر عدم توجه به نظام ارزشى اسلام است. ملاكهاى نظام ارزشى اسلام غیر از معیارهاى مكاتب دیگر است.
سۆال نماینده زنان جهان از پیامبر وحی
این شبهه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مطرح شده، و حضرت با جمله اى كوتاه به نوع این نقد و اشكالها، پاسخ داده است، این سۆال و جواب را، استاد علامه طباطبایى (ره) در تفسیر المیزان به نقل از كتاب «الدر المنثور فی التفسیر بالماثور» در خلال «بحث روائى» بخشى از آیات سوره نساء ذكر فرموده است. (تفسیر المیزان، ج4، ص37، چاپ اول)
آنها زن را تحت عنوان آزادى بازیچه قرار دادند. اما دین مى گوید زن گل است و نظیر ابزار بازى نیست، او را ضایع نكنید، كارهاى سنگین به اینها ارائه نكنید، نگذارید با نامحرم تماس بگیرند، نامحرم با او تماس بگیرد چرا كه این گل پژمرده مى شود
در المنثور از بیهقى نقل مى كند كه: روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله در جمع یاران و اصحابش نشسته بود، اسماء بنت یزید انصاریه، یكى از زنان انصار، به حضور پیامبر صلی الله علیه وآله رسید، عرض كرد: من نماینده تمام زنان هستم به سوى شما، این سۆال، تنها سۆال زنان انصار و زنان مدینه نیست، بلكه سۆال همه زنهاست و هیچ زنى در مشرق یا در مغرب نیست مگر این كه وقتى سخن مرا بشنود آن را مى پذیرد، پس من در حقیقت نماینده همه زنان عالم هستم، زیرا شما پیامبر همه جوامع بشرى اعم از زن و مرد هستید و این سۆال عموم زنان از شما است.
او در كمال ادب این سۆالها را طرح كرد. در آغاز سخنش جمله «بابی انت و امی» گفت، بعد هم گفت: «نفسی لك الفداء» یعنى من و پدر و مادرم فداى تو.
پس از ایراد خطبه به عنوان نماینده زنان جهان عرض كرد:
«ان الله عزوجل بعثك الى الرجال و النساء»؛
خداى سبحان تو را به عنوان پیامبر بشر مبعوث كرد چه براى مردان، چه براى زنان.
«فامنا بك و بالهك»؛
ما به مبدا و معاد و وحى و رسالت ایمان آوردیم، به خدایى كه تو را فرستاد ایمان آوردیم.
« و انا معشر النساء محصورات مقصورات قواعد بیوتكم و مقضى شهواتكم و حاملات اولادكم»؛
ما زنها خانه نشین و محصور و حامل فرزندان شما مردان هستیم.
تفكرى كه در آن روز رایج بود تفكر جاهلى بود. این زن در عین حال كه نماینده زنان جهان است نماینده زنان مسلمان نیز هست، ولى در متن سۆالش تفكر جاهلى را مطرح مى كند. او مى گوید، زن حامل فرزند شوهر است، غافل از این كه زن حامل فرزندى است كه به پدر و مادر به صورت مشترك منسوب است.
«و انكم معاشر الرجال فضلتم علینا بالجمع و الجماعات و عیادة المرضى و شهود الجنائز و الحج بعد الحج و افضل من ذلك الجهاد فی سبیل الله»؛
و شما مردها بر ما فضیلت دارید براى این كه در نماز جمعه و جماعت، در عیادت بیمار، در تشییع جنازه شركت مى كنید، شما مكرر مى توانید به حج بروید و بالاتر از همه جهاد فى سبیل الله وظیفه شماست و ما محرومیم.
«و ان احدكم اذا خرج حاجا او معتمرا او مجاهدا حفظنا لكم اموالكم و غزلنا اثوابكم و ربینا لكم اولادكم»؛
شما اگر به عنوان حج یا جهاد حركت كردید ما باید در خانه ها بنشینیم و اموالتان را حفظ كنیم، لباسهایتان را ببافیم، فرزندان شما را تربیت كنیم.
«فما نشارككم فی هذا الاجر و الخیر»؛
ما زنها با شما مردها در هیچ یك از فضیلتها شریك نیستیم.
زیباترین پاسخ
حضرت رسول اعظم صلی الله علیه وآله با تمام صورت رو به اصحاب كرد و فرمود:
صفحات: 1· 2
يكي از شواهد عظمت استثنايي حضرت مصعومه(ع)، زيارتنامه اي است كه به خصوص، حضرت رضا(ع) در شأن او صادر فرموده است، زيرا بعد از فاطمه زهرا(ع) تنها زيارتي كه از امام معصوم(ع) براي او نقل شده زيارت حضرت مصعومه(ع) است، حضرت زينب(ع) با آن همه مقام و منزلت زيارت مخصوص ـ نقل شده ـ از معصوم ندارد و همچنين بانوان ارجمند ديگر از خاندان عصمت طهارت.
علامه مجلسي(ره) از بعضي از كتب زيارات، از علي بن ابراهيم، و او از پدرش، و او از سعد اشعري قمي نقل مي كند كه گفت در محضر امام رضا(ع) بودم، به من فرمود:"اي سعد از براي ما در نزد شما(در قم) قبري وجود دارد: سعد عرض كرد: قربانت گردم آيا مقصود شما قبر فاطمه دختر موسي بن جعفر(ع) است؟ امام رضا(ع) فرمود:
“نَعَمْ مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِها فَلَهُ الْجَنَهٌ؛آري كسي كه با معرفت به شأن او، او را زيارت كند، بهشت براي او است.”
سپس حضرت رضا(ع) چگونگي زيارت مرقد مطهر حضرت مصعومه(ع) را براي سعد، چنين بيان كرد، وقتي كنار قبرش رفتي در نزد بالاي سر آن حضرت رو به قبله بايست و 34 مرتبه اللهُ اكبرُ و 33 بار سْبًحانُ اللهِ و 33 بار الْحُمًدْللهِ بگو، آنگاه بگو:
اَلسُلامْ عُلي آدُمُ صَفْوُهِ الله. تا آخر زيارت(204)
از ويژگي هاي اين زيارت اين است كه مطابق دستور حضرت رضا(ع) در آغاز آن 34 بار تكبير و 33 بار تسبيح و 33 بار حمد گفته مي شود، چنين دستوري در مورد زيارت هاي ديگر ديده نشده.
آري اين سرآغاز توحيدي، براي آن است كه زائر هنگام زيارت آنخاتون ارجمند دو سرا، با توجه و حضور قلب، و توحيد و تنزيه و شكر خدا وارد گردد، و بااين حالت ملكوتي با حضرت مصعومه(ع) ارتباط برقرار نمايد، كه چنين حالتي، عالي ترين حال بنده خدا در برابر عظمت مقام اولياي خدا است تا با روحي پاك و قلبي صاف و دور از شوائب و آلودگي ها به زيارت بپردازد و نتيجه خوب بگيرد.
برترين بانوى خاندان موسوى - دورنمايى از تربيت و پرورش فاطمه معصومه(س)
وسعت اطلاعاتى كه بتواند در ترسيم اين دورنما ما را يارى كند، زمانى نمود مى يابد كه بدانيم غالب وقايع زندگى به دليل وضوح و روز مره بودن مورد توجه قرار نگرفته و ثبت نشده اند.
از اين جمله اند: آداب تولد، خواندن اذان و اقامه، مراسم نامگذارى، تعليم و تعلم، رفت و آمد به نزد پدر و برخوردهاى روزانه، حضوردر متن حوادث روزگار، ارتباط با برادران و خواهران، آداب معاشرت، حضور در جمع زنان و محافل علمى خصوصا كه خانه هاى اهل بيت همواره محل رجوع نيازمندان از هرقسم (فكرى، علمى، مالى و حتى سياسى) بود كه بر طرف كردن آن نيازها ديگر اعضاى خاندان را نيز خواسته يا ناخواسته در متن حوادث قرار م ىداد. بويژه كه اغلب نيازهاى طرح شده توسط زنان به وسيله بانوان پاسخ داده مى شد.
بنابراين با استفاده از روايات پيرامون عصر موسوى و رضوى مىتوان از زندگى پدر، مادر، خواهران، برادرها و نقش وقايع در زندگى و افكار وى و … سخن گفت.
متن حاضر بر اين اساس و همين نوع اطلاعات به زواياى ناگفته زندگى بانوى دو سرا مى پردازد.
صفحات: 1· 2
برخی از فضایل حضرت معصومه(س):
1) عصمت حضرت فاطمه معصومه(س)
امام رضا(ع) فرمودند: «من زادالمعصومه بقم لمن زارنی»«کسی که حضرت معصومه(س) را در قم زیارت کند مانند آن است که مرا زیارت کرده است.»
(نافخ التواریخ. ج 3. به نقل از کتاب حضرت معصومه(س) فاطمه دوم)
این سخن از امام رضا(ع) صراحت دارد که حضرت معصومه(س) دارای مقام عصمت بودند.
2) مرقد حضرت معصومه(س) تجلی گاه حضرت فاطمه زهرا(س)
………
صفحات: 1· 2